پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت صد و شصت و یکم
زمان ارسال : ۱۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
خوب که دقت کرد، گرشا نبود. اما نگاهش خیلی شبیه بود. خیرهخیره داشت نگاهش میکرد و قلیانش را دود میداد. آرشا، دلوین را که متوجهی خود دید، نگاهش را پخش فضا کرد. در حالیکه لبهایش لولهای بود برای بیرون فرستادن دود، گفت:
-فک کنم لو رفتیم.
دامون "هان"ی گفت و جلو کشید بفهمد آرشا چه گفته است. آرشا تکرار کرد اما مفهوم نبود برایشان. یاشار با گرفتن خرطوم قلیان از دست آرشا پشت گر
آمینا
00دلوین هم فکر کنم تیپ زده رو کم کنه😅